اشعار شهادت حضرت علی (ع) - علی اکبر لطیفیان
دور شمع پیکرت،گردیده ام خاکسترت
اشعار شهادت حضرت علی (ع)
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت
از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت
تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت
حیف شد، از آنهمه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر مانده روی دست دخترت
کاش میمردم نمیدیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت
خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت
شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت
با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت
می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت
***علی اکبر لطیفیان***
اشعار حضرت علی (ع) - وحید قاسمی
رادمردی مهربان با دست های پینه دار
در میان کوچه های شهر غربت رهسپار
کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش
کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟
کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش
ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار
نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود
چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار
در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل
تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار
چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه
لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار
قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار
جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها
سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
***وحید قاسمی***
اشعار حضرت علی (ع) - علی اکبر لطیفیان
اگر تو را نداشتم، بدان خدا نداشتم
آری خدا نداشتم، اگر تو را نداشتم
نبود اگر کرامتت، نبود اگر طبابتت
هزار درد داشتم ولی دوا نداشتم
به نام تو خدا صفا به زندگیم داده است
بدون نام تو در این جهان صفا نداشتم
نوای من علی علی،صدای من علی علی
بدون این علی علی،خدا خدا نداشتم
سنگ شدم طلا شدم،شاه شدم گدا شدم
چه میشدم اگر علی مرتضی نداشتم
اگر نبود زادگاه تو قسم به فاطمه
این همه سمت کعبه هم برو بیا نداشتم
من اسمه دوا علی و ذکره شفا علی
کمیل تو اگر نبود به لب دعا نداشتم
نبودی یا علی اگر، حسن نبود و هم حسین
بدون تو مدینه و کرب و بلا نداشتم
***علی اکبر لطیفیان***
اشعار مدح حضرت علی (ع) - حاج غلامرضا سازگار
در مکتب اهل فضل و ایمان
قرآن، علی و علیست قرآن
توحید، علی، علیست توحید
ایمان، علی و علیست ایمان
اعمال، علی، علیست اعمال
میزان، علی و علیست میزان
معبودِ هماره غرق معبود
انسان همیشه فوق انسان
در کوی وصال او پرد دل
از خاک قدوم او دمد جان
عالم به در سراش سائل
خلقت به یم عطاش مهمان
مرهون شفاش نجل مریم
محتاج دعاش پور عمران
یک ذر? او هزار خورشید
یک قطر? او هزار طوفان
یک جمل? او هزار حکمت
یک گفت? او هزار عرفان
یک بند? حکمتش ابوذر
یک شیفت? ولاش، سلمان
یک آینه از جمال او نور
یک سوره ز وصف اوست فرقان
کعبه به ولادتش مزین
عالم به ولایتش مسلمان
خلقت همه عبد و اوست مولا
عالم همه مور و او سلیمان
خیبرشکن رسول اکرم
سردار سپاه حی سبحان
پیراهن نو تن رعیت
پیران کهنه سهم سلطان
کی دیده چنین بزرگواری؟
کی داشته این عطا و احسان؟
در اوج حکومت از کرامت
بر طفل یتیم میپزد نان
فردا به فرشته میکند ناز
گر یک نظر افکند به شیطان
بر دادن خاتمش کند فخر
ختم رسل و خدای منان
گه تیغ کشد به حفظ اسلام
گه رنج برد برای قرآن
ای ماه، نهاده رو به خاکت
ای داده به آفتاب فرمان
تو کیستی ای تمام تاریخ؟
تو کیستی ای امام دوران؟
تو کیستی ای هماره پیدا؟
تو کیستی ای همیشه پنهان؟
هم وهم ز وصف توست عاجز
هم عقل ز کار توست حیران
یک خوشه ز خرمن تو فردوس
یک لاله ز روض? تو رضوان
گر عمر جهان تمام گردد
مدح تو نمیرسد به پایان
مرهون دعای توست عالم
محتاج عطای توست درمان
تو بودی و ما همه نبودیم
بستیم به دوستیت پیمان
از پای تو چشم برنداریم
از دست دهیم اگر سر و جان
ماییم و تولی و تبری
جان را بستان و این دو مستان
با مهر تو دوزخ است جنت
بی مهر تو جنت است نیران
دامان شما و دست «میثم»
ای دست دو عالمت به دامان!
***استاد سازگار***
اشعار حضرت علی (ع) - حاج غلامرضا سازگار
یا امیرالمؤمنین یا ذالنعم
یا امام المتقین یا ذالکرم
اننا جئناک فی حاجاتنا
لاتخیبنا و قل فیها نعم
ای ز نفس ما به ما اولی علی!
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
نفس احمد! قلب قرآن! رکن دین!
شهریار آسمانها در زمین!
دست حق! بازوی حق! شمشیر حق!
فاتح خیبر! امیرالمؤمنین!
دین، علی دنیا، علی عقبا، علی
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
معرفت گم کرده ره در کوی تو
حسن تصویر الهی روی تو
روی تو از شش جهت سوی خدا
چشم و دست آفرینش سوی تو
گوش? چشمی به سوی ما علی!
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
حسن غیب کبریا شمع دلت
کعب? دل خان? خشت و گلت
در کنار خان? خشت و گلی
وسعت ملک الهی منزلت
ای همه پیدا و ناپیدا علی!
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
زادگاه توست آغوش حرم
جای پای توست دریای کرم
ظرف هستی روز بذلت شرمگین
بحر، پیش بخششت از قطره کم
قطره گردد در کفت دریا علی!
یا علیّ و یا علیّ و یا علی!
یا علی، اول تویی آخر تویی
در همه عالم فقط حیدر تویی
اختیار نار و جنت دست توست
حق و باطل را تویی داور، تویی
با تو باشد داوری فردا علی!
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
تا که در دریای خون، پاکم کنی
تیغ عشقت کو که صدچاکم کنی؟
دور سلمانت بگردانی مرا
زیر پای قنبرت خاکم کنی
تا گذاری روی خاکم پا علی!
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
بیتو طاعت نار سوزان است و بس
بیتو تقوا کوه عصیان است و بس
بی تو اجر روزه و حج و جهاد
شعلههای سخت نیران است و بس
بیتو توحید است بیمعنا علی
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
نور مهرت را به ذاتم دادهاند
از ازل آب حیاتم دادهاند
پیشتر از خلقت این روزگار
چارده فُلک نجاتم دادهاند
با تو بودم آشنا تنها علی!
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
ظلمتم؛ با یک نگاهم نور کن
سین? سیناییم را طور کن
گرچه میباشد سیه پروندهام
«میثمم» با میثمم محشور کن
سرفرازم کن، به زهرا، یا علی
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
***استاد سازگار***
شعر شهادت حضرت علی (ع) - سازگار
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او میچکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
***استاد سازگار***
اشعار شهادت حضرت علی (ع) - سازگار
خون جبین به گلشن حسنش گلاب شد
چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد
از خون او به دامن محراب، نقش بست
بر این شهید، ظلم و ستم بیحساب شد
شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی
حتی به غربتش جگر خون کباب شد
محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:
یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد
مویی که شد سفید زهجران فاطمه
جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟
هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار
سهم تراب، خون سر بوتراب شد
فرق علی دوتا شد و جبریل صیحه زد
ای وای! چار رکن هدایت خراب شد
هر پادشه ستم به رعیت کند ولی
پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد
هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت
هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد
«میثم!» سرشک دیده و خونجگر کم است
بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد
***استاد سازگار***
اشعار شهادت امیرالمومنین (ع) - سازگار
ای دل صدپاره گل باغ تو
تا ابدیت به جگر داغ تو
ظلمکُش از همه مظلومتر!
رهبر از فاطمه مظلومتر!
پادشه وسعت ملک خدا!
صدرنشین حرم ابتدا!
محفل انس تو دل سوخته
عدل به نوع بشر آموخته
ساخته و سوخته با آه خود!
رانده جهان را ز سر راه خود!
سینهات از لوح و قلم پاکتر
از گل پرپر شده صدچاکتر
باغ جنان شیفت? قنبرت
روحالامین مستمع منبرت
خان? تو کعب? عالم شده
خاک قدمهای تو آدم شده
ماه، طلوعش به تو آغاز گشت
مهر به دست تو ز ره بازگشت
ای همه جا طور مناجات تو
چشم اجابت پی حاجات تو
در دل شب همسخن چاهها!
سوخته با نال? تو آهها
جام طهورای خدا مست تو
وسعت گردون به کف دست تو
قنبر کوی تو سراجالهدیست
صوت بلال تو صدای خداست
لال? زخمی شده از خارها!
جهل بشر کشته تو را بارها
خون دل و اشک بصر داشتی
زخم رعیت به جگر داشتی
زخم به دل شعل? آتش به جان
خار به دیده به گلو استخوان
نال? تو نال? بیزمزمه
خان? تو خان? بیفاطمه
چشم به دیوار و به در دوختی
سوختی و سوختی و سوختی
ای به مقام از همه بالاترین
رهبر در جامعه تنهاترین
دوست تو، دشمن تو ناسپاس
تا صف محشر همهجا ناشناس
با چه گنه پور مرادی شتافت
فرق تو را چون جگر ما شکافت
سوز درونت به فلک تاب داد
خون سرت آب به محراب داد
کشت? توحید و عدالت شدی
فزت برب گفتی و راحت شدی
تا که شود نخل و گل و باغ، سبز
در نفس ما بود این داغ، سبز
دل به عزایت حرم ماتم است
زخم سرت بر جگر «میثم» است
***استاد سازگار***
اشعار شهادت حضرت علی (ع) - علی زمانیان
باز امشب منادی کوفه،از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها،دارد اَمن یجیب می خواند
مثل اینکه دوباره مثل قدیم،چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا،باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را،سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا،یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه ،چشمه در چشمه،متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو،درگلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت،هرچه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری وحالا،علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان،چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم،جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته،نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه،آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد،که شما بازهم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا،خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد،کَفنی باز دست وپا کردم
کاملاً در نگاه تو دیدم،مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما،بهر ما فکر معجری بردار
کودکانی که نانشان دادی،روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد،بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز،همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا،تیرهای سه شعبه می آرند
وای اَز مردمان بی احساس،دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و،نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم،آتش ودود وچادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها،سنگ باران قاری قرآن...
***علی زمانیان***
اشعار شهادت حضرت علی (ع) - یوسف رحیمی
می رود سمت مسجد کوفه
با دلی خسته از زمانهی خود
خسته از کوفیان و بی دردی
غرق اندوه بی کرانهی خود
*
می رسد با دل پر آشوبش
مرد غربت ، انیس سجاده
همدم چشمهای بارانیش
می شود چشم خیس سجاده
*
رنگ دلتنگی شفق دارد
سالها آفتاب چشمهانش
مصحف غربت و غم و درد است
صفحه صفحه کتاب چشمانش
*
گریه های شبانهی او را
گونهی خیس ماه می داند
شرح سی سال بی کسی اش را
دل بی تاب چاه می داند
*
سر خود را شب پریشانی
می گذارد به دوش نخلستان
می شود سوگوار چشمانش
دیدهی گریه پوش نخلستان
می رود سمت مسجد کوفه
تا که با عشق بی حساب شود
می رود تا محاسن خورشید
بین محراب خون خضاب شود
می رود تا که مستجاب شود
ندبه های شبانه اش حالا
می رود تا خدای خوبیها
مرتضی را بگیرد از دنیا
*
بین محراب اشک و دلتنگی
موسم آخرین سجود آمد
ناگهان مثل صاعقه ، تیغی
بر سر آسمان فرود آمد
*
سجدهی تیغ و ابروی خورشید
باز شق القمر شده انگار
بین محراب فرق کعبه شکافت
شب مولا سحر شده انگار
*
شوق پرواز بال و پر می زد
در تپش های چشم کم سویی
آمد از آسمان به دنبالش
بیقرار شکسته پهلویی
*
در کنار غروب چشمانش
آه سعی طبیب بی معناست
سالها بی قرار رفتن بود
بعد زهرا شکیب بی معناست
*
راوی سالها پریشانی ست
گیسویی که چنین سپید شده
در دل کوچه های دلتنگی
سالها پیش از این شهید شده
*
هر گز از یاد او نخواهد رفت
سورهی کوثر و در و دیوار
آتش و تازیانه و سیلی
غنچهی پرپر و در و دیوار
*
دست او بسته بود اما دید
گل یاسش به یک اشاره شکست
در هجومی کبود و بی پروا
دست و پهلو و گوشواره شکست
*
رفت و دلخستگان این عالم
در غم غربتش سهیم شدند
و یتیمان شهر دلتنگی
بار دیگر همه یتیم شدند
***یوسف رحیمی***
اشعار حضرت علی (ع) - سید مسیح شاهچراغی
تسبیح زخمهای تو تصویر می شود
تا دانه دانه اشک تو زنجیر می شود
اندوه کعبه بود،ترک خورد از غمت
دارد به شکل قلب تو تصویر می شود
آیینه در برابر منشور گریه هات
در غربت نگاه تو تکثیر می شود
از سیر تا پیاز غمت سیر گریه کرد
آن دختری که از همه کس سیر می شود
آنقدر خون گریست که افتاد بر زبان
دارد به پای غصه تو پیر می شود
دنیا بدون فاطمه یک جور دیگریست
خیلی برات سرد و نفس گیر می شود
تا دستهای حیدریت بسته می شوند
روباه هم به یک دو نفس شیر می شود
این سفره های نان و نمک بعد رفتنت
لبریز شیر و گندم و تزویر می شود
یعنی علی نماز نمی خواند؟.....وای من
روح اذان به مأذنه تکفیر می شود
شبهای قدر وقت نزول کبود تو
فزت و رب....به خون تو تفسیر می شود
این قلبهای سنگیمان خیبری شدند
تنها به دست مهر تو تسخیر می شود
***سید مسیح شاه چراغی***
اشعار حضرت علی (ع) - محمد سهرابی
دل که عاشق شود شرر دارد
آتش از حال ما خبر دارد
عاشقی قصه ای است دیرینه
که دو صد لیکن و اگر دارد
هر که مست است مثل انگور است
چون که او هم لباس تر دارد
ما که رندیم و باده نوش چه غم
گر کسی جا نماز بردارد
آن که حال مرا نمی داند
چه نصیب از دل و جگر دارد
نکشم پا ز آستانه دوست
سائلش ز آن که تاج سر دارد
لب من در ترّنم یادش
ذکر او هر شب و سحر دارد
عَجَز الواصفون عَن صفتک
ما عَرفناک حقّ معرفتک
السلام ای حقیقت ایمان
ای رسول زمین امام زمان
یا علی ای حدوث را ممکن
یا علی ای وقوع را امکان
با تو هر لحظه می شود صادر
بر خلایق ز مهدی ات فرمان
لب لعل تو چشمه احیا
چشم پاک تو چشمه حیوان
موی تو لیلة المبیت من است
کاش جای دلم شوم قربان
تویی آن شیر کز دم تیغت
دشمن و دوست می شود نهان
دشمن از ترس می رود به خفا
دوست بهر نظر شود پنهان
جای باران سر از هوا ریزد
ذو الفقارت اگر دهد جولان
شیعیان را به جای خون باشد
حبّ زوج بتول در شریان
ما همه در صفیم بذلی کن
که قبول خدا شود قربان
ماه میلاد توست ماه رجب
گاه میعاد توست در رمضان
پای بوس تو ماه ذی القعده
دست بوست محرّم و شعبان
می سزد گر محبّ تو ز شعف
دف به کف در نجف کند طغیان
هم? انبیا به وسع وجود
چیده اند از درخت تو ایمان
مصطفی نیز در میان همه
شرح داماد کرده در قرآن
ای که در یک شب از کرامت خویش
در چهل خانه بوده ای مهمان
جای دارد که از نزول شما
هر پدر صد پسر کند قربان
سخت گیری مکن به سائل خویش
رد مکن این شکسته را آسان
هست روز جزا و وقت حساب
حبّ تو در صحیفه ام عنوان
بی تو جنت جهیم پر آتش
با تو دوزخ بهشت بی پایان
ای که از کعبه گشته ای ظاهر
شد در این کار نکته ای پنهان
ضلع تسبیح را شکستی تو
ز آن که تسبیح بر تو شد تبیان
بطن سبحان ربّی الاعلی
هست تقدیس زاده عمران
می کشم نعره از جگر شب و روز
تا نصیم شود ز حق غفران
عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حقّ معرفتک
یا علی ای امیر هر میقات
یا علی ای ظهیر فُلک نجات
این محال است که شوی موصوف
ز آن که تو برتری ز حدّ صفات
در مثل رشحه غمت دجله
در بزرگی ترنّم تو فرات
دوستانت کلیددار بهشت
عاشقان تو رشته دار حیات
جای دارد که منکران تو را
جا ببخشند در جهان ممات
ای کریم مدینه و مکّه
ای جوان مرد کوفه در خیرات
یک ابوذر کفایت است که ما
بر کرامات تو کنیم اثبات
ای که دادی به دست سلمانت
جلوه طور را به پیر برات
مالک اشتر تو را باید
خواند مجموعه همه ملکات
کوی آشفتگان تو مشعر
صف دلدادگان تو عرفات
همه مردم تو را به حکم بنون
جمله زن ها تو را به حکم بنات
هر یکی از نوادگان تو را
می توان خواند حاکم عرصات
همسر توست شیشه ای نازک
خاندان تو در مثل مشکات
تویی آن روزه دار تابستان
در زمستان تویی امیر صلات
در تصرف به ما ز ما اولی
صاحب مال ما ز خمس و زکات
بر تو از ما ز خالق تو درود
بر تو از ما ز فاطمه صلوات
گر درختان قلم شوند همه
آب ها گر همه شوند دوات
می سزد گر نویسم این جمله
تا قیامت به قامت صفحات
عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک
یا علی ای سرادق توحید
ای امیر فرشته در تجرید
یکی از طائفان تو افلاک
یکی از حائران تو خورشید
ما که مُردیم از جدایی تو
پس مکن این فراق را تمدید
یا علی ای قدیم تر ز قدیم
یا علی ای جدید تر ز جدید
تویی آن آفتاب لم یزلی
که به خود از وجود خود تابید
غیر تو هیج کس وجود نداشت
چشم تو وا شد و علی را دید
نخل ها را به آب دیده بند
تا که از غصه رو کنند به عید
خانه جان من ز بت پر شد
ای تبردار فتح کعبه رسید
با تو هر کس که در جدل افتاد
گردن خود نهاد زیر حدید
از پدر می رسد پسر را فیض
از تو دارد حسین نام شهید
می رسد از محیط بر گوشم
که همه گفته اند بی تردید
عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک
جگر اهل درد خرّم باد
دل اهل مراد بی غم باد
ماه فضل است و عارفان جمع اند
تا ابد جمعتان منظم باد
فخر حوّا از کعبه بیرون شد
باز روشن دو چشم آدم باد
پدر کعبه کعبه را بشکافت
پر بکا دیدگان زمزم باد
هر کجا طفل شیر خواری هست
آب خوردن بر او مقدم باد
کربلا خشک شد بهر حسین
چشم اهلش همیشه پر نم باد
قهر کرده فرات از اصغر
دست عباس سوی پرچم باد
روی دست پدر پسر جان داد
همه ماه ها محرّم باد
عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک
***محمد سهرابی***
مدح حضرت امیر المومنین علی (ع) - فواد کرمانی
نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان حال تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی
هله ای تجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری
که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیاء چه در اولیاء نه تو را عدیلی و همسری
به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی
توئی آن که غیر وجود خود به شهود و غیب ندیده ای
همه دیده ای نه چنین بود شه من تو دیده دیده ای
فقرات نفس شکسته ای سبحات وهم دریده ای
ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای
ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف
ز بیان وصف تو هر کسی رقم گمان زده مختلف
همه گفته اند و نگفته شد ز کتاب فضل تو یک الف
فُصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطق خود شده اند لال تو یا علی
توئی آن که در همه آیتی نگری به چشم خدای بین
توئی آن که از کشف الغطا نشود تو را زیاده یقین
شده از وجود مقدّست همه سِرِّ کَنز خفا مبین
زچه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این
که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یا علی
توئی آن که مستی ما خلق شده بر عطای تو مستدل
ز محیط جود تو منتشر قطرات جان رشحات دل
به دل تو چون دل عالمی، دل عالمی شده متصل
نه همین منم ز تو مشتعل، نه همین منم به تو مشتغل
دل هر که می نگرم در او، بود اشتعال تو یا علی
به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبو کشان
ز رحیق جام تو سر گران سر سر خوشان دل بیهشان
به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان
نه منم ز باده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان
همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی
توئی آن که سدره منتهی بودت بلندی آشیان
رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان
به مکان نیایی و جلوه ات به مکان ز مشرق لا مکان
چو به اوج خود رسیده ای ز علوّ قدر و سُمُوشان
همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت به وجود جود مُکرّمی
نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مُقدّمی
تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی
به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی
نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی
توئی آن که میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون
فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون
به کتاب علم تو مندرج بود آن چه کانَ و ما یکون
توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون
بود این عوالم کن فکان، اثر فعال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی که در این حدیقه دنیوی
ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخله موسوی
انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی
ز تو در لسان موحدین بود این ترانه معنوی
که انا الحق است به حقِّ حق ثمر نهال تو یا علی
توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی
ز بروز جلوه ما خَلَق به مقام و رتبه مُقدّمی
هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی
به جلال خویش مجلّلی ز نوال خویش منعمی
همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی
تو چه بنده ای که خدائیت ز خداست منصب و مرتبت؟
رسدت ز مایه بندگی که رسی به پایه سلطنت
احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت
شده ختم دوره ی علم و دین به کمال آل تو یا علی
تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک
شده ذکر نام مقدست همه ورد اَلسنه ملک
پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک
به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک
مگر آن که داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی
توئی آن که تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی
به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی
ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی
متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت بود اعتزال تو یا علی
توئی آن که ذات کسی قرین نشده است با احدیتت
توئی آن که بر احدیتت شده مستند صمدیتت
نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت
نشناخت غیر تو هیچ کس ازلیتت ابدیتت
تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی
تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی
تو که بر سرائر معرفت به جمال اُنس مخلدی
تو که فانی از خود و متّصف به صفات ذات محمدی
به شئون فانی این جهان نه معطلی نه مقیدی
بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی
تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان
دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان
خبری ز گردش چشم تو حرکات گردش آسمان
تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشاره ابروان
دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی
هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی
هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی
به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی
چو تو در مداین علم حق ز شرف مدینه حکمتی
سیلان رحمت حق بود همه از جبال تو یا علی
بنگر فواد شکسته را به درت نشسته به التجا
به سخا و بذل تواش طمع به عطا و فضل تواش رجا
اگرش برانی از آستان کُند آشیان به کدام جا؟
ز پناه ظل وسیع تو هم اگر رود برود کجا؟
که محیط کون و مکان بود فلک ظلال تو یا علی
***فواد کرمانی***
اشعار شهادت حضرت علی (ع) - علی اکبر لطیفیان
حالا که نیست مادر من هست دخترت
حتی حسین هم به فدای تو و سرت
از مسجد مدینه که خیری ندیده ای
یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت
دل شوره ام شبیه هراس مدینه است
رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت
آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟
خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت
من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی
گیسوی خویش پهن کنم در برابرت
چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند
آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت
چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد
چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت
خون از بدن کنار زدن عادت من است
آن روز خون سینه و حالا سحر سرت
***علی اکبر لطیفیان***
اشعار شب نوزدهم - شب قدر - حسن علیپور
گفتم بیا که با من دل خسته سر کنی
حقش نبود دختر خود خونجگر کنی
شرمنده ام ، زطرز پذیرایی ام مکن
افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی
اصرار من به ماندن تو فایده نداشت
تو می روی که قصد نماز سحر کنی
اینقدر با نگاه خودت آتشم مزن
قصد تو چیست ؟ اینکه مرا شعله ور کنی!!.
ابرو شکسته زائر پهلو شکسته ای
دیدار با شهیده ی دیوار و در کنی
بعد از تو کوفه حرمت ما را نگه نداشت
از اهل خویش بلکه تو دفع خطر کنی
***حسن علیپور***
اشعار شهادت حضرت علی (ع) - شب نوزدهم - لطیفیان
از چه مهمان محاسن پیر من بابای من
هرکجا که حرف هجران است با من می زنی
یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان می کنم
بعد عمری آمدی و حرف رفتن می زنی
*
بعد عمری من فقط یکبار بر تو رو زدم
کم بگو ،دست از سرم بردار زینب جان برو
می روی ، باشد برو در خانه ی من هم نمان
خب به جای رفتن مسجد به نخلستان برو
*
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
شک ندارم راه مسجد رفتنت را می گرفت
چادرش را بر کمر می بست و بین کوچه ها
پا برهنه می دوید و دامنت را می گرفت
*
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
گیسو یش را بر زمین می ریخت پیش پای تو
ناله از دل می کشید و باز مثل پشت در
استخوانش را سپر می کرد امشب جای تو
*
مادرم زهراست من هم دختر این مادرم
گر دهی اذنم فدایت دست و پهلو می کنم
حرمت گیسوی من مانند موی او بود
کوفه را من زیر و رو با نام گیسو می کنم
*
نذر کردی گوئیا رویت ببینم لاله گون
رحم کن کن بر دخترت امشب بیا مسجد نرو
هست در یادم هنوز آن صورت سرخ وکبود
ای قتیل مادر زینب بیا مسجد نرو
*
ای غریب کوچه ها ،ای حیدر بی فاطمه
مادرم زهرا برای تو همیشه کوه بود
در بین کوچه،بین چهل نفر آن روز هم
مادرم از پا نمی افتاد اگر قنفذ نبود
***علی اکبر لطیفیان***
اشعار شهادت حضرت علی (ع) - محسن عرب خالقی
این چشم ها به راه توبیدار مانده است
چشم انتظارت از دم افطار مانده است
برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیار مانده است
با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکار مانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام ترب گو
چندین نفس به لحظه دیدار مانده است
از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
برروی دست و گردنت انگار مانده است
می دانی ای شکسته سر آل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرار مانده است
از بغض دشمنان به توی ک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدار مانده است
***محسن عرب خالقی***
اشعار شب بیست و یکم - سازگار
مسجد، خموش و شهر پر از اشک بیصداست
ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟
ای نخلها که سر به گریبان کشیدهاید
امشب شب غریبی و تنهایی شماست
دلها تمام، خیمه آتش گرفتهاند
صحرای کوفه شام غریبان کربلاست
امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است
اما دل شکسته او در خرابههاست
سجاده بیامام و زمین لالهگون ز خون
مسجد غریب مانده و محراب، بیدعاست
باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر
امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست
تو از برای خلق جهان سوختی علی!
اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست
ای چاه کوفه اشک علی را چه میکنی
دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟
باید به گریه گفت: علی حامی بشر
باید به خون نوشت: علی کشته خداست
هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر
«میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
***استاد سازگار***
اشعار شهادت حضرت علی (ع) - محمد علی بیابانی
هر چند زخم کاری روی سرم شدی
اما علاج این دل زخمی ترم شدی
ای تیغ... حاجتم که روا شد... ولی بدان
تیری به قلب غم زده? دخترم شدی
یک تن در این دیار وفای تو را نداشت
در دست دشمن آمدی و یاورم شدی
اما نه... ضربه ای که زدی رنگ کوچه داشت
آیا تو در مدینه وبال پرم شدی؟
یادت که هست... حائل در بود و با قلاف
شلاق برگ های گل پرپرم شدی
یاری قنفذ آمدی و بین کوچه ها
زخم کبود بازوی نیلوفرم شدی
***
می بینم آن زمان که به دستان حرمله
تیری سه شعبه در گلوی اصغرم شدی
می بینم آن زمان که تو در هیبت عمود
روزی خراب بر سر آب آورم شدی
***محمد علی بیابانی***
اشعار حضرت علی (ع) - جلیل صفربیگی
هر که مست است مست روی علی ست
هر چه مستی ست از سبـوی علی است
تاک را کاشت با دو دست خـودش
باده یک قطره از وضوی علی ست
ای که پرسیدی آمدم ز کجا؟
بر تنت گرد و خاک کوی علی ست
هر کسی اصل خـویش را جوید
به یقین گرم جستجوی علی ست
از علی آمده ست هر چه که هست
بازگشت همه به سوی علی ست
آنچه تنزیل بـر محمّد شد
با خدا شرح گفتگوی علی ست
معنـی اینمــا تـولوا... چیست؟
هر طرف رو کنید روی علی ست
او خدا نیست نه! خدا او نیست
که خدا هم در آرزوی علی ست
هو علی هو علی علی هو هو
دو جهان غرق های و هوی علی ست