اشعار ومتن های اربعین

شعر اربعین | مجموعه شعر برای اربعین حسینی

شعر اربعین مرثیه‌سرایی شاعران شیعه داغدار است که به مصائب وارده بر اهل بیت (ع) اشاره می کنند.

علاوه بر شعر محرم، شعر اربعین نیز جایگاه ویژه ای در بیان ارادت به آستان امام حسین و یاران ایشان دارد. شعر درباره اربعین تازه شدن داغ دل شیعیان از شهادت مظلومانه امام حسین است. بنا به برخی نقل‌های تاریخی در این روز کاروان اهل بیت پس از کشیدن سختی به کربلا بازگشته و شاعران در اندوه این زیارت و بیان این فقدان به سرودن شعر و مرثیه‌سرایی می‌پردازند. بسیاری از این اشعار علاوه بر بیان عزای کاروانی که از شام برگشته، به واقعه عاشورا گریز می‌زنند. گلچین اشعار درباره اربعین را در ستاره بخوانید.

گلچین شعر اربعین و کربلاگلچین شعر اربعین و کربلا

 

گلچین شعر اربعین حسینی

ساربانا ز اشتران بگشای بار
لحظه‌ای ما را به حال خود گذار

اینکه بینی سرزمین کربلاست
خاک او آغشته با خون خداست

در حریم قدسی صحرای دوست
بشنو این گلبانگ، این آوای اوست

نی نوا، در نینوای راستین
مویه‌ها دارد ز نای اربعین

ناله آتش بال در پرواز بین
همطراز آه گردون تا زمین

اشک می‌ریزد ز چشم کائنات
در عزای تشنه کامان فرات

آن بلا جویان که تا بزم حضور
راه پیمودند با سامان نور

رایت توحید از اینان پایدار
ماند و می‌ماند به دور روزگار

گر فرات اینجا چو دریا خون گریست
نی عجب، خورشید بر هامون گریست

شفق کاشانی

❆❆❆
← شعر اربعین →

دردها می‌چکد از حال و هوای سفرش
گرد غم ریخته بر چادر مشکی سرش

تک و تنها و دو تا چشم کبود و چند تا …
کودک بی پدر افتاده فقط دور و برش

ظاهراً خم شده از شدت ماتم اما
هیچ کس باز نفهمیده چه آمد به سرش

روزها از گذر کوچه آتش رفته
اثر سوختگی مانده سر بال و پرش

همه بغض چهل روزه او خالی شد
همه کرب و بلا گریه شد از چشم ترش

علیرضا لک

❆❆❆
← شعر اربعین →

… شد ز عاشورای او یک اربعین
قتلگاهش را به چشم دل ببین…

اربعین است، اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غم‌ها بپاست

گویی از آن خیمه‌های نیمسوز
خود صدای العطش آید هنوز

هر کجا نقشی، ز داغ ماتم است
هرچه ریزد اشک، در اینجا، کم است

باشد از حسرت در اینجا یادها
هان به گوش دل شنو، فریادها

در دل هر ذره، صدها مطلب است
ناله سجاد و اشک زینب است

باید اینجا داشت گوش معنوی
تا مگر این گفتگوها بشنوی:

عمه جان، اینجا حسین از پا فتاد
چهره بر این تربت خونین نهاد

عمه جان، این قتلگاه اکبر است
جای پای حیدر و پیغمبر است

عمه جان، قاسم، در اینجا شد شهید
تیر بر قلب حسین اینجا رسید

عمه جان، عباس اینجا داد دست
وز غمش پشت حسین اینجا شکست

اصغر لب تشنه، اینجا، عمه جان
شد ز تیر حرمله خونین دهان

از برای غارت یک گوشوار
شد در اینجا، کودکی نیلی عذار

تا قیامت، کربلا ماتمسراست
حضرت مهدی، «حسان» صاحب عزاست

حبیب چایچیان

گلچینی از شعر اربعینگلچینی از شعر اربعین

اربعین روزی است که دل‌ها دوباره راهی کربلا می شود. شاعران مذهبی اشعار بسیاری را در وصف غم بزرگ این روز سروده‌اند. تک بیتی اربعین و متن درباره پیاده روی اربعین تنها می‌توانند بخشی از این مصیبت عظیم را نشان داده و اشک‌ها را جاری گردانند.

یک اربعین برای غمت گریه کرده‌ام
بی وقفه پای هر علمت گریه کرده‌ام

در آرزوی آن حرمت گریه کرده‌ام
با شعر‌های محتشمت گریه کرده‌ام

من گریه کرده‌ام که تو را سر بریده‌اند
ققنوس شهر عشق مرا پر بریده‌اند

مقتل گرفته‌ام که بخوانم امان بده
آتش گرفت دست و زبانم، امان بده

خون می‌چکد ز دیده جانم، امان بده
تا کی درین خطوط بمانم، امان بده

وقتی لهوف پیش رخم مات می‌شود
این بندها مقطع الابیات می‌شود

این بیت‌های خسته افتاده از فرس
این ناله‌های ساکت محبوس در نفس

بر نیزه رفته‌اند در این قوم بوالهوس
در کاروان بی کس افتاده در قفس

در کاروان درد که سالار زینب است
آری از این به بعد علمدار زینب است

یک اربعین حدیث تو را گفت خواهرت
در زیر سایبان سرت خفت خواهرت

در باغ‌های یخ زده نشکفت خواهرت
تا خیزران رسید برآشفت خواهرت

من گریه می‌کنم که غمت را کرانه نیست
این واژه‌های غرق به خون شاعرانه نیست

این شاعرانگی‌ست؟ که سر روی نی نشست
این شاعرانگی‌ست؟ سری پای نی شکست

این شاعرانگی‌ست؟ که بند دلی گسست
این شاعرانگی‌ست؟ که گهواره خالی است

این شاعرانه نیست که در شهر کافران
زینب رسیده خسته نفس بی برادران

حالا خرابه منزل و ماوای عشق شد
زنجیر غم به گردن و در پای عشق شد

هر چند خشت کهنه متکای عشق شد
دنیای جهل محو رجزهای عشق شد

نقاش کربلا قلم داغ می‌زند
نقش بهار بر ورق باغ می‌زند

سیدحسن رستگار

❆❆❆
← شعر اربعین →

ای کربلا! ای کعبه عشق و امیدم
بعد از جدایی‌ها به دیدارت رسیدم

ای کربلا آغوش بگشا، زینب آمد
من زینبم کز رنج دوری‌ها خمیدم

هر روز دیدم کربلای تازه‌ای را‎
ای کربلا! تا بر سر کویت رسیدم

منزل به منزل، داغ بر داغم فزون شد
جان کَنده‌ام تا رَخت در این جا کشیدم

از بهر انجام رسالت، زنده ماندم
گر زنده‌ام من، زنده هر دم شهیدم

ای کاروان سالار زینب! دیده بگشا
تا گویمت با دیده گریان، چه دیدم

با آن که با دستت، به قلبم صبر دادی
چندان که در هر جا شهامت آفریدم

اما دو جا دست غمم از پا در آورد
بی‌خود ز خود گشتم، گریبان بر دریدم

یک جا که دشمن بر لبانت چوب می‌زد‎
یک جا سرت چون بر فراز نیزه دیدم

بشنیده بودم صوت قرآنت بسی لیک
نشنیده بودم من زِ نی، کآن هم شنیدم

داغ دل من، کمتر از زخم تنت نیست
این را گواهی می‌دهد موی سپیدم

سید رضا مؤید

❆❆❆
← شعر اربعین →

ای همسفر قرار تو باور نکردنی است
من، اربعین، کنار تو، باور نکردنی است

با نیمه جان مانده خودم را رسانده‌ام
اینجا، سر مزار تو، باور نکردنی است

بر روی سرخ هم سفرانت نگاه کن
این باغ لاله دار تو باور نکردنی است

در زیر تازیانه به سر شد اسارتم
تا آمدم دیار تو باور نکردنی است

من را ببین و مادر خود را نظاره کن
قدِّ کمان یار تو باور نکردنی است

با آنکه دشمنت همه جا کرد غارتم
من قهرمان عرصه رزم اسارتم

آنان به قلب خون شده جز غم نذاشتند
چیزی برای خواهر تو کم نذاشتند

مهمان شام بودم و بر میزبانیم
یک لحظه چشم خویش روی هم نذاشتند

جز سنگ و تازیانه و سیلی و کعب نی
بر زخم‌های وا شده مرهم نذاشتند

وقتی که آستین شده معجر برای من
یعنی که هیچ چیز برایم نذاشتند

دیگر چه وقت حرف عبا و عمامه است
وقتی به دست‌های تو خاتم نذاشتند

دیدی چطور که آل پیمبر عزیز شد
در مجلسی که دخترک تو کنیز شد

محمد بیابانی

تایپوگرافی اربعینمجموعه شعر اربعین زیبا و جدید

باز عاشوراییان پیدا شدند
باز هم سوداییان شیدا شدند

وقت آن شد عشق خونین‌تر شود
لاله‌های غصه رنگین‌تر شود

بلبل اینجا ناله‌ها سر می‌کند
لاله اینجا چشم‌هاتر می‌کند

اربعین غصه‌های گل کجاست
اربعین ناله بلبل کجاست

اربعین عشق، عباست چه شد
اربعین، فریاد احساست چه شد

اربعین از نینوای خون بگو
اربعین از اعتلای خون بگو

هان بگو از عشق، از معنای دین
وصف عباس آن مراد مومنین

ما فدای عشق بی‌آلایش‌ات
ما به قربان تمام خواهشت

تو مراد عشق بی پایان شدی
قبله‌گاه و معبد پاکان شدی

ساهره غلامی

❆❆❆
← شعر اربعین →

شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید

گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک و ناب و عنبر آید

به گوشم عمه از گهواره گور
در این صحرا صدای اصغر آید

حسین را ای صبا برگو که از شام
به کویت زینب غم‌پرور آید

ولی ای عمه دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید

که چون اندر سر قبر شهیدان
تو را از گریه کام دل برآید

در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید

مهار ناقه را یک‌دم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید

مران ای ساربان یکدم که داماد
سر راه عروس مضطر آید

کند جودی به محشر، محشر از نو
اگر در حشر ما این دفتر آید

جودی خراسانی

❆❆❆
← شعر اربعین →

پریده‌ام به هوایت پریدنی که مپرس
رسیده‌ام سر خاکت، رسیدنی که مپرس

اگرچه خم شدم اما کشید شانه من
به دوش بار غمت را کشیدنی که مپرس

نفس بریده بریدم امان دشمن را
به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مپرس

به طعم کعب نی و سنگ و تازیانه شان
چشیده‌ام غم غربت چشیدنی که مپرس

غروب بود و رمیدند بچه آهوها
ز چنگ گله گرگان، رمیدنی که مپرس

مپرس از چه نماز نشسته می‌خوانم
شکسته خسته دویدم دویدنی که مپرس

نه اینکه دیده فقط دید، آنچه کس نشنید
شنیدم آنچه نباید، شنیدنی که مپرس

محسن عرب خالقی

شعر اربعین و کربلاشعر اربعین و کربلا

بر غم زینب کبری همگی گریه کنید
اربعین گشته و حالا همگی گریه کنید

ناله زد حضرت زهرا همگی گریه کنید
بهر این روضه عظمی همگی گریه کنید…

کاروان باز سوی کرببلا آمده است
همه دلخوشی خون خدا آمده است

زینب از این سفر پر ز بلا آمده است
بعد چل روز کنار شهدا آمده است

نوحه خوان زینب و طفلان همگی گریانند
روضه باز برای شهدا می‌خوانند

یک نفر بر سر قبر علی اکبر می‌رفت
مادری نیز به قبر علی اصغر می‌رفت

دختری هم به سوی ساقی لشکر می‌رفت
خواهری ناله‌کنان نزد برادر می‌رفت

دختری بر سر قبر عمویش جان داده
خواهری یاد غم روز دهم افتاده

یاد آن روز که سرها ز بدن گشت جدا
رفت انگشت و انگشتری خون خدا

یاد آن روز که غارت شد همه معجرها
و به چشمان خودش دید در آنجا زهرا…

حبیب باقرزاده

❆❆❆
← شعر اربعین →

عزیز فاطمه برخیز بهر استقبال
که زینب آمده با یک جهان شکوه و جلال

اگر چه سرو قدش را شکسته کوه غمت
به بام چرخ نهاده لوای استقلال

به سربلندی خورشید آمده ز سفر
اگر چه خود الف قامتش خمیده چو دال

پیام خون گلوی تو را رسانده به عرش
اگر چه گشته در این راه حرمتش پامال

کنار ماه رخت سوخت سوخت چون خورشید
هلال روی تو دید و خمید همچو هلال…

هلال من سر نی بود و مردم کوفه
نگاه دوخته بودند بهر استهلال

به تازیانه و دشنام و سنگ و زخم زبان
به شهر شام شد از عترت تو استقبال

دو چشم باز تو می‌گفت شامیان نزنید
کنار نیزه من تازیانه بر اطفال

رقیه تو کتک خورد و التماس نکرد
به استقامت طفل یتیم خویش ببال

در این فراق چهل روزه در چهل منزل
نگاه من به جمال تو بود در همه حال

ز دوری تن و نزدیک با سرت بودن
گهی فراق تو‌ام کشته است و گاه وصال

دو چشم زینبت از خون دل شده دریا
لب سکینه‌ات از تشنگی زده تبخال

یزید چوب به لب‌هات می‌زد و می‌زد
به سوی طشت طلا روح دخترت پر و بال

سفیر کوچک تو ماند در خرابه شام
رساند مکتب ایثار را به اوج کمال

رواست اشک شود خون به دیده «میثم»
که کشتن تو به ماه حرام گشت حلال

غلامرضا سازگار

❆❆❆
← شعر اربعین →

… این عزاداران که ناکام آمدند
مستقیم از کوفه و شام آمدند

گریه بر غم‌هات ای سالار دین
در گلوشان حبس شد یک اربعین

خیز از جا اشک‌ها را پاک کن
در کنار خویش ما را خاک کن

بعد تو ای شاهراه زندگی
ای امید و تکیه گاه زندگی

روز و ماه و سال ما را می‌کشد
روضه گودال ما را می‌کشد…

امیر عظیمی

گلچین شعر اربعین حسینیگلچین شعر اربعین حسینی

کاروان آمده و برگ خزان می‌ریزد
باز از چشم حرم دُرِّ گران می‌ریزد

هرکه دنبال گل گمشده‌ای می‌گردد
درد از عاطفه‌های نگران می‌ریزد

راه بگشای که بانوی حرم می‌آید
سوز هجر است که از قد کمان می‌ریزد

دست‌ها باز شده تا که به سرها بزنند
خاک غم روی سر سینه‌زنان می‌ریزد

صاحب پیرهن کهنه کجا افتاده
بوسه‌هایی است که بر جای سنان می‌ریزد

هر یتیمی به شهیدی گله‌ای می‌گوید
خون دل‌هاست که از داغ جوان می‌ریزد

مادری در پی گهواره شش ماهه خود
تَه گودال به سر خاک، نهان می‌ریزد

مَشکی از آب به دستان سکینه است چو طفل
به روی قبر عمو آب روان می‌ریزد

گوئیا وقت نماز است که با یاد علی
از لب سید سجاد اذان می‌ریزد

همه هستند ولی دختر دردانه کجاست
گوئیا گوشه ویرانه زبان می‌ریزد

نه بجا مانده خیامی، نه امامی، نه دلی
خواهری مانده که هر زمزمه، جان می‌ریزد

آری یک قافله فاتح و پیروز رسید
اشک شوق است که با آه و فغان می‌ریزد

محمود ژولیده

❆❆❆
← شعر اربعین →

چشم گریان سویت از شام خراب آورده‌ام
خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده‌ام

گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته‌ای بهر جواب آورده‌ام

اشک سرخ و چهره زرد و تن سیاه و مو سفید
این‌همه سوغات از شام خراب آورده‌ام

اشک می‌بارم ز داغ چارساله دخترت
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده‌ام

همرهم زین العباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده‌ام

مهدی نعمت‌نژاد

❆❆❆
← شعر اربعین →

عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد
سخت است راه عشق ولی ساده می‌برد

پای پیاده آمدم و شوق وصال تو
من را اگر چه از نفس افتاده، می‌برد

دل‌های عاشقان جهان کربلای توست
نام تو را هر عاشق آزاده می‌برد

فریاد غربتت دل ما را تمام عمر
با کاروان نیزه از این جاده می‌برد

این جاده دیده قافله اشک و آه را
بر روی نیزه‌ها سر خورشید و ماه را

دیده‌ست در تلاطم طوفان بی‌کسی
یک کاروان بنفشه بی‌سرپناه را

آن شب که ماند یاس سه‌ساله میان راه
یک لحظه برنداشته از او نگاه را

در آخرین وداع غریبانه حرم
دیده عبور خواهری از قتلگاه را

آن‌جا که داغ از جگرش بوسه‌ها ‌گرفت
گل‌زخم از نگاه ترش بوسه‌ها ‌گرفت

وقتی رسید او که سر از دست رفته بود
از زخم‌های شعله‌ورش بوسه‌ها ‌گرفت

اما گذاشت بر دل او حسرتی، نسیم
از گیسوان همسفرش بوسه‌ها ‌گرفت

از راه دور دختر هجران کشیده‌ای
هر بار از لب پدرش بوسه‌ها ‌گرفت

در باغ نیست غیر گل اشک و ارغوان
داغی نشانده بر دل آلاله‌ها، خزان

اما گذشت هر چه که بود آن چهل غروب
برگشته سوی کرب و بلا باز کاروان

با کاروان غربت از این جاده آمدیم
ما را رسانده قافله تو به آسمان

حالا رسیده‌ایم و سحرگاه جمعه است
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان


 مجموعه اشعار اربعین حسینی

مجموعه اشعار اربعین حسینی

----------------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (1)

نزدیکِ اربعین، دلِ جا مانده ها گرفت
یـک بینــوا بــرای خـودش ربـنا گـرفت

هر کـس رسید؛ سـوال کـرد: زائـری؟
از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت

آقا مگر “بَدان” بـه حـریمت نمی رسند؟
پس “حُر” کـه بود کـه جام بلا گرفت؟

بـاشد؛ محـل نـده… نبـرم اربعین حرم
اما بدان؛ کـه قلبم از این ماجرا گرفت

آن قدر گریه میکنم کـه بگویند عاقبت
نوکر ز اشـکِ خـود سفرِ کربلا گرفت

اما ز راهِ دور؛ درود حضـرت حسین
بارانِ اشک، از این روضه ها گرفت

 ----------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (2)

بوی گل ها از فضا، میرسد با دود و خون
یاد روزی کین زمین، غرق آتش بودو خون

هر طرف نخلی ز پا افتاده بود
پا و دست و سر جدا افتاده بود

بر مشامم میرسد عمّه بوی کربلا
می‌کنم با خون دل، جستجوی کربلا

من بـه صحرا، اشک من بر رخ دوید
در تکاپوی عزیزان شهید

دست گلچین بشکند، کین جنایت آفرید
لاله ها را پر شکست، باغبان را سر برید

غنچه خونین من اصغر کجاست؟
لاله سرخم علی اکبر کجاست؟

یوسف رحیمی

-----------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (3)

غریبی، بی‌کسی، منزل بـه منزل
خبر دارد ز حالم چوب محمل

چهل روز اسـت در سوز و گدازم
فقط خاکستری جا مانده از دل

چه بارانی دو چشم آسمان اسـت
چه طوفانی دل این کاروان اسـت

کنار قبر سالار شهیدان
همه ی جمعند و زینب روضه ‌خوان اسـت

شبیه آتش اسـت این اشک خاموش
کـه می‌ بارد ز چشمان عزاپوش

رباب اسـت این‌که با لالایی خود
کنار خیمه‌ ها رفته ست از هوش

محسن زعفرانیه

-------------------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (4)

اربعینی در دلم حال و هوایت مانده اسـت
پس شمیم سیب سرخ روضه هایت مانده اسـت

اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب
تا بـه حالا بر تنم رخت عزایت مانده اسـت

میشود این جا نسیم کربلا را حس کنم
بین هیئت جلوه ی لطف و صفایت مانده اسـت

مادرم از کودکی من را نمک گیر تو کرد
هر کـه نذری خورد عمری مبتلایت مانده اسـت

لحظه هایم پر شده از ماتمی بی انتها
چون بـه قلبم حسرت کرب و بلایت مانده اسـت

بیمه شد این شعر با الطاف اربابم حسین
در دلش وقتی کـه تاثیر دعایت مانده اسـت

مهدی نظری

-----------------------------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (5)

آمدم این جا دوباره…لشگرت یادش بخیر
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر

نخستین باری کـه این جا آمدم یادت کـه هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر

نخستین باری کـه این جا پهن شد سجاده ام
با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر

حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل
قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر

از امانتداری ام دارم خجالت میکشم
بچه های‌ من فدای دخترت… یادش بخیر

روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب
ای عروس مادر من اصغرت یادش بخیر

من خودم این جا بـه جسمت پیرهن پوشانده ام
دستباف یادگار مادرت یادش بخیر

رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را
ای برادر ان وداع آخرت یادش بخیر

مثل جدم می شدی در پیش چشمان همه ی
وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر

سید محمد جوادی

-----------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (6)

گر خزانی شده ام باغ و بهارم اینجاست
همه ی ی زندگی ام، دار و ندارم اینجاست

چه کسی گفته کـه زینب حرمش در شام اسـت؟
بگذارید بمیرم کـه مزارم اینجاست

شاخه ای گل و کمی آب بـه زینب بدهید
کـه بپاشم سر این قبر، نگارم اینجاست

می‌نشینم مگر از خاک سر آرد بیرون
من ز شام آمده ام صبح قرارم اینجاست

کوچک اسـت آه ولی قبر علی اصغر نیست
بـه خدا قبر علمدار و ندارم اینجاست

با چه حالی بروم سوی مدینه چه کنم؟
من کـه هم جان و دلم، هم کس و کارم اینجاست

محمد بختیاری

-----------------------------------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (7)

کاروان داشت می‌رسید از راه دل زینب در التهاب افتاد
تا کـه چشمِ ستاره های‌ کبود بـه سرِ قبرِ آفتاب افتاد

کاروانی کـه از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود
بـه مرورِ غمِ خودش کـه رسید کم کم از مرکبِ شتاب افتاد

دختری سمت علقمه می رفت مادری سمت قبرِ کوچکِ خود
خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل بـه دریا زد و بـه آب افتاد

گفت: اگر چه کـه بی پر آمده اسـت بی پر و بی برادر آمده اسـت
چشم واکن کـه خواهر آمده اسـت کـه پس از تو در اضطراب افتاد

زینبی کـه اسیرِ مویت بود بینِ خون، گرمِ جستجویت بود
دربه در شد ؛ درست ان وقتی کـه بـه مویِ تو پیچ و تاب افتاد

بعدِ تو خیمه در حصار آمد از زمین و زمان سوار آمد
بـه حرم امرِ بر فرار آمد همه ی ی خیمه در عذاب افتاد

پای تاراج بـه خیمه ها وا شد دست هایی پلید پیدا شد
سرِ یک گوشواره دعوا شد سنگ بر شیشه ی گلاب افتاد

تشنگی های‌ تو کویرم کرد غمِ دوریِ تو اسیرم کرد
ماجراهای شام پیرم کرد راه در مجلسِ شراب افتاد

خیزران را کـه غرق خون دیدم از غرورِ رقیه ترسیدم
لرزه بر جانِ بچه های‌ تو و بر لبت بوسه بی حساب افتاد

در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خوانده ام یعنی
می‌شود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد

-------------------------------------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (8)

ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد بـه منزل کاروان، منزل نگهدار

محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست

این جا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد

این جا همه ی دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند

این جا بـه خاک افتاده بودو هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، همدست عباس

این جا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد

این جا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند

این جا صدای العطش بیداد می‌کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می‌کرد

این جا همه ی از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند

این جا ظلم بر عترت و بر آل گردید
قرآن بـه زیر دست و پا پامال گردید

این جا بـه خون غلطید یک گردون ستاره
این جا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره

این جا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه

این جا چو از خانه بـه دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت

این جا بـه گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب

این جا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد

این جا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های‌ وحی در محمل نشستند

ای کربلا! گل های‌ سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟

با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟

خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم بـه همره، یوسفم نیست

تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم

خاموش ودر دل گفت و گو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم

بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با ان سه ساله مرده بودم

اشکم بـه رخ آهم بـه دل سوزم بـه سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه

ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد

گیرم کـه زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟

بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند

----------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (9)

تا سایه سرت بـه سر محملم فتاد
برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد

یک اربعین بود کـه ندیدم جمال تو
وین اسـت شعله ای کـه بر آب و گلم فتاد

ای کشتی نجات ز طوفان دوری ات
موج بلا و حادثه بر ساحلم فتاد

بودم هزار مشکل و از رنج هر اسیر
یک مشکل دگر بـه روی مشکلم فتاد

برخاست آتش از دل و اشکم بـه رُخ دوید
دل هر زمان بـه یاد ابوفاضلم فتاد

دارم من از خرابه بسی خاطرات تلخ
مُردم همین کـه بار در ان منزلم فتاد

شد گریه رقیه سبب تا ببینمت
هر چند باز داغ دگر بر دلم فتاد

شد باز بند دست من و باز کی شود
بند مصیبتی کـه بـه پای دلم فتاد

---------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (10)

عمر سفر آمد بـه سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه

فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه

از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه

هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه

از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه

گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه

پیراهن وی را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را بـه خون کشیدند

هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند

گه دور خیمه گه بـه دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند

با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند

از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را بـه نیزه دیدند

اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند

حالا کـه آمد این سفر بـه اتمام
اکنون کـه از ره کاروان رسیدند

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

دادم ز کف گل های‌ پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را

راهم مده راهم مده کـه با خود
نآورده ام گل های‌ پرپرم را

دیدم بـه روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را

تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را

وقتی سکینه تازیانه میخورد
کردم صدا جد مطهرم را

دردا کـه با پیشانی شکسته
دیدم بـه نی رأس برادرم را

تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را

یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

لختِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود

آبی کـه زخمش را بـه قتلگه شست
در ان یم خون اشک مادرش بود

وقتی کـه جسمش را بـه بر گرفتم
لب های‌ من بر زخم حنجرش بود

یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود

من زائر جسمش کنار گودال
زهرا بـه کوفه زائر سرش بود

پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش زهر اسبان بـه پیکرش بود

با من بنال از داغ ان شهیدی
کز نوک نی چشمش بـه خواهرش بود

از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

---------------------------------------------------------------

اشعار اربعین حسینی (11)

درود ای نازنین آلاله های‌ سرخ زهرایی
کـه بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی

درود ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!
درود ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!

زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!
کـه از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی

گرچه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
خدا داند شکستم پشت دشمن را بـه تنهایی

سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر میگفتم
کـه بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی

اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
کـه با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی

چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
کـه ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی

بـه لطف و رأفتت نازم کـه در ویران سرا یک شب
سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی

خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
کـه بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی

گرفتم پیکرت را چون بـه روی دست در مقتل
گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی

قبول حضرتت افتد کـه همچون ابر باران زا
بـه یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی