اشعار زیبا در مورد شهادت امام محمد تقی علیه السلام
گزیده ای از زیباترین اشعار درباره شهادت امام جواد علیه السلام
***
مجنون و مبتلای جواد الائمه ایم
مدیون هر عطای جواد الائمه ایم
در زیر هر دو پای جواد الائمه ایم
قالی نخ نمای جواد الائمه ایم
چون ف بگوید او به فدایش کنیم سر
زیرا که ما فدای جواد الائمه ایم
در انتظار برگ و برات زیارتیم
محتاج یک دعای جواد الائمه ایم
یک دم به ما نظر بکند ماه می شویم
گرچه گدا ولی به خدا شاه می شویم
مجنون به سوی قبر تو آمد اسیر شد
خضر از غم عزای عظیم تو پیر شد
جبریل آمد و به قدم هات بوسه زد
از آن به بعد از همه غیر تو سیر شد
موری کنار سفره پر برکتت نشست
آنقدر خورد و برد که شاه و امیر شد
شکر خدا که آب و گِلِ ما حسینیان
بین دو دست پاک تو آقا خمیر شد
افسوس، تشنه لب، جگرت سوخت یا جواد (ع)
جسم نحیف و مختصرت سوخت یا جواد (ع)
دور و بر شما چه قدر ازدحام شد
خانه کمی شبیه به بازار شام شد
نه نان خشک و نه صدقه بلکه قسمتت
دشنام و فحش جای درود و سلام شد
سلول های جسم تو را زهر، آب کرد
پس در نواحی جگرت قتل عام ش
گویا امام مشهدیم غش نموده وای
من لال می شوم به خدا که تمام شد
من لال می شوم ولی ای کاش ای خدا
دیگر سه ساله ای نرود زیر دست و پا
جعفر ابوالفتحی
******
وقت رفتن به کنارت پدری می خواهی
وقت پرواز شده بال و پری می خواهی
پدرت نیست کمی آب به دستت بدهد
پسرت نیست می ناب به دستت بدهد
همسرت هست ولی رحم ندارد و دلت
ابر غم نیست کمی آب ببارد و دلت
دست و پا میزنی و همسر تو می خندد
حق صدا میزنی و همسر تو می خندد
اینقدر سر به در حجره نزن آه نکش
اینقدر از ته دل ناله ی اماه نکش
چقدر تلخ به کامت جگرت می ریزد
بعد تو غصه به روی پسرت می ریزد
چقدر آب به پیش نظرت ریخت زمین
چقدر آه ز چشمان ترت ریخت زمین
به خداوند قسم اشک تو از غربت نیست
اثر زهر دلیل همه ی هجرت نیست
غصه مرد غریبی به همه ات ریخته است
غصه روی خضیبی به همه ات ریخته است
کاش بودی و به جدت کمکی می کردی
کاش بودی و کمی قافله طی می کردی
بین گودال به جان بدنش افتادند
نیزه ها سخت به جان دهنش افتادند
تو هم آقا شبیه شاه زمین افتادی
شبیه سایه ی یک ماه زمین افتادی
پیکرت بی کفن افتاد شبیه اش اما
فاطمه پیش تو جان داد شبیه اش اما
شکر حق نیزه نیامد دهنت را ببرد
شکر حق چکمه نیامد بدنت را ببرد
تو برو عیب ندارد پسری می آید
شب نمی ماند وآخر سحری می آید
علی حسنی
******
بردار از خاک کف حجره سرت را
از بی کسی کمترصدا کن مادرت را
اینجا جواب ناله هایت نیشخند است
اصلا نمی فهمند چشمان ترت را
با هلهله با پایکوبی خنده کردند
سوز صدای خسته بی جوهرت را
آه جگر سوزت امانت را بریده
آتش زدی با سرفه ات دور و برت را
حتی توان ایستادن هم نداری
قوت نداری وا کنی بال و پرت را
پیداست از حال وخیمت زهر بدجور
آتش زده باغ گل نیلوفرت را
داری به خود می پیچی اما حیف اینجا
چشمی نمی بارد دل غم پرورت را
باید که تنها در غریبی بگذرانی
در خانه خود لحظه های آخرت را
در پیش رویت آب را روی زمین ریخت
می بینی آقا دشمنی همسرت را؟
بی حرمتی شد به مقامت باز هم شکر
خنجر نزد بوسه ضریح حنجرت را
می دانم اما شرم دارم که بگویم
بردند پشت بام خانه پیکرت را
محمد حسن بیات لو
******
شعر شهادت امام محمد تقی جواد الائمه (ع)
وسط حجره گاه گاه افتاد
نفسش در شماره، آه افتاد
به در بسته خورد فریادش
بی پناهی که بی گناه افتاد
ناگه از درد تشنگی برخاست
سمت در، نا امید راه افتاد
رو زد و آب، نه نمی دادند!
به کنیزان چو کار شاه افتاد
نه کمی رقص و هلهله کم شد
نه به جان دادنش نگاه افتاد
کمر آسمان شکست از غم
دید از بام، تا که ماه افتاد!
حرف افتادن از بلندی شد
گذر دل به قتلگاه افتاد
ذوالجناح الظلیمه می گفت و
مغتسل من دم الجراح افتاد
علی ناظمی
******
اینها به جای اینکه برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
یا جای اینکه آب برایت بیاورند
همراه ناله ی تو چه رقصی به پا کنند
باید فرشته ها، همه با بال های خود
فکری برای چشم پر اشک رضا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
این قدر پیش چشم همه دست و پا مزن
اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند
بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابجا کنند
حالا که می برند تو را روی پشت بام
آیا نمی شود که کمی هم حیا کنند
تا بام می برند که شاید سر تو را
در بین راه با لب های آشنا کنند
حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند
علی اکبر لطیفیان
******
نده ام بنده ی ولای توام
عاشق صحن با صفای توام
تو جوادی و من گدای توام
یا جواد الائمه ادرکنی
قامتم خم شده ز بار بلا
حاجتم باشد از تو یا مولا
نجف و کاظمین و کرب و بلا
یا جواد الائمه ادرکنی
ای که از زهر خون شده جگرت
به تو و جد و مادر و پدرت
من بیچاره را مران ز درت
یا جواد الائمه ادرکنی
سائلم سائلم جوابم ده
تشنه ی جام وصلم آبم ده
چشم گریان، دل کبابم ده
یا جواد الائمه ادرکنی
به امام و به حرمت شهدا
به علی و به مادرت زهرا
دست خالی نمیروم ابدا
یا جواد الائمه ادرکنی
ای تو را یار بی وفا کشته
با لب تشنه از جفا کشته
با چنان پاکی و صفا کشته
یا جواد الائمه ادرکنی
بسته با دست فتنه راه تو شد
همه جا پر ز سوز و آه تو شد
حجره ی بسته قتلگاه تو شد
یا جواد الائمه ادرکنی
مانده بر بام جسم بی کفنت
مرغ ها ناله زن به گرد تنت
سایه کردند بر روی بدنت
یا جواد الائمه ادرکنی
لرزه بر جان اهل دین افتاد
شعله بر قلب مسلمین افتاد
تنت از بام بر زمین افتاد
یا جواد الائمه ادرکنی
غلامرضا سازگار
******
در حقیقت رنگ غم تغییر کرد
آخرین انگور هم تغییر کرد
در میان چشم انگور سیاه
جای آب و جای سم تغییر کرد
در زد آقا از صدای در زدن
زود رنگ متهم تغییر کرد
پس به روی زن نیاورد و نشست
اینچنین نوع کرم تغییر کرد
دانه ی انگور را برداشت و
گفت شاید که زنم تغییر کرد
زن ولی وقت تعارف هم که شد
یا جوادی گفت و کم تغییر کرد
دم که پایین رفت آقا خوب بود
حال او در باز دم تغییر کرد
چون حسن مثل حسین و مثل خویش
حالتش در هر قدم تغییر کرد
مهدی رحیمی
******
از پشت درب بسته کسی آه می کشد
یوسف دوباره ناله ز یک چاه می کشد
در زیر پای هلهله ها این صدای کیست؟
این پای کوب و دست فشانی برای کیست؟
از ظرف آب ریخته بر این زمین بپرس
از یک کنیز یا که از آن یا از این بپرس
زرد است از چه گندم روی دل رضا
بر باد رفته است چرا حاصل رضا
زلف مجعد پسرش را نگاه کن
آنگاه یاد یوسف غمگین چاه کن
ای کاش دست کاسهی انگور می شکست
تا چهره جواد به زردی نمی نشست
ای کاش زهر قاتل و مسموم خویش بود
ای کاش کشته اثر شوم خویش بود
دیدند چند طایفه ای از کبوتران
با بال روی بام کسی سایه گستران
شیخ رضا جعفری
******
بغداد هم از حال و روزش بی خبر بود
تنها تر از تنها و قلبش پرشرر بود
در کنج حجره بی کس و بی یار و مونس
دور از وطن افتاده و خونین جگر بود
در کربلا اقای ما را سم ندادند
از هر که فکرش راکنی او تشنه تر بود
از غربتش دیگر نمی گویم که یارش
تنها همین چندتا کنیز دور و بر بود
در بین سوت و کل کشیدن های ممتد
فریادها و ضجه هایش بی اثر بود
این لحظه های آخری آقای مظلوم
در آرزوی دیدن روی پسر بود
آن روز از داغش گریبان چاک میداد
وقتی که جان میداد بابایش اگر بود
آمد سرش از روی خاک حجره برداشت
آن مادری که دست هایش بر کمر بود
سربسته می گویم که جای شکر دارد
وقتی که جنس سایه بانش بال و پر بود
علیرضا خاکساری